در این نوشته، دیدگاهها و عکسهای ارسال شده را یکجا جمعآوری کردم.
هدف این هست که خاطرات پراکنده مثل یک چهلتکه بهم وصل شود و امیدوارم پس از مدتی یک مجموعه جالب از خاطرات خانوادگی داشته باشیم.
اگر خاطره، اطلاعات یا عکسهایی دارید که در نوشتن این متن کمک میکند، لطفا از طریق صفحه تماس با ما ارسال کنید.
ممنون،
فیروز غفارزاده
گفتار اول
به قلم علی غفارزاده
اولين اتوموبيل كه بطور مشترك توسط باباجان وعمو جان خريداري شد شورلت مدل ٥٤ مغز پيوسته اي دست دوم بود كه چون باباجان گواهينامه نداشتند وعلاقه اي هم بان نداشتند رانندگي انرا عموجان انجام ميدادند و من بوسيله اين ماشين و از طريق عموجان رانندگي را ياد گرفتم و در ١٨ سالگي و در ازمايش اول موفق به دريافت كواهينامه رانندگي شدم. البته با توجه باينكه محل سكونت هر دو خانواده( عمو و پدر) در كوچه حهانباني كه مقابل مغازه و جنوب شهرداري قرار داشت و فأصله ان حدود ٢٠٠ متر نيازي به اتومبيل نبود و فقط براي رفتن گردش از ان استفاده ميشد.
چند تا ماشين اشتراكي ديگه هم داشتند كه من درست يادم نيست تا باباجان گواهينامه كرفتند و يك فولكس خريدند
گفتار دوم
به قلم محمدرضا غفارزاده
عمو جان و بابا جان خیلی نزدیکتر و صمیمی تر از دو برادر بودند.
بابا جان در کودکی پدر خود را از دست داده بودند و عموجان والدین خود را.
هنگامیکه یکدیگر را پیدا میکنند همانند این بوده که هر دو برادران گم شده خود را پیدا کرده باشند.
از کودکی با یکدیگر زبان جدیدی را ساختند که هنگامیکه میخواستند صحبت آنان را اطرافیان متوجه نشوند استفاده میکردند.
زبان جدیدشان به این صورت بود که کلمات را برعکس میگفتند. انجام این کار واقعا مشکل است. آنان خیلی باهوش بودند که میتوانستند بصورت خیلی عادی کلمات را برعکس کنند و بگویند. برای اشخاص دیگر اینگونه گفتار نا آشنا بود.
بابا جان توانستند از لحاظ اجتماعی در رده بالای اجتماع رفته هنگام ورود پادشاه ایران و دولتمردان کشورهای خارج به شهر اصفهان در فرودگاه اصفهان به استقبال آنان بروند.
در استقبال با دولتمردان برخی مواقع نیز پسر عمو، دختر عمو و خواهرم را نیز به همراه خود می بردند.
عمو جان business man خیلی خوبی بودند و بابا جان روابط اجتماعی خیلی خوبی داشتند و همیشه و تمام عمر به مردم کمک نمودند.
گفتار سوم
به قلم محمدرضا غفارزاده
بابا جان – میرزا حسن غفارزاده- علاوه روابط اجتماعی خیلی خوب صبر خیلی زیاد و بخشنده نیز بودند.
بابا جان – میرزا حسن غفارزاده- رانندگی را به نوه های خود، عموجان – میزا اسماعیل غفارزاده- و پسرها و دختر عمو ها – فرزندان میرزا اسماعیل غفارزاده- آموختند.
بابا جان- میرزا حسن خان-زمستانهای هرسال به مردمی که برای تهیه سوخت زمستانی در مشقت بودند برای خرید سوخت زمستانی کمک های مالی می نمودند.
در عید نوروز نیز رسم بود بزرگتر های خانواده اسکناس های ۲۰ ریالی، ۵۰ ریالی و یا ۱۰۰ ریالی به عنوان مایه کیسه به جوان های خانواده هدیه بدهند.
بابا جان – میرزا حسن غفارزاده- در عید های نوروز به نوه های خود و به فرزندان عمو جان- میرزا اسماعیل غفارزاده- سکه های طلا به عنوان مایه کیسه هدیه میدادند.